جلال عضد یزدی؛ شاعری دولتمرد
«جلال عضد یزدی» فرزند «سید شمس الدین یزدی» معروف به «سید عضد یزدی» یکی از شاعران صاحبنام زمان آلمظفر است.
در کتاب «تذکره شعرای یزد» آمده است که وی در یزد به وزارت آلمظفر اشتغال داشته و پدرش نیز وزیر «محمد مظفر» بوده است.
داستانی که درباره زندگی وی در تذکرههای یزد ثبت شده از این قرار است که «محمد مظفر» روزی به مکتبی رفت و طفلی را دید که مشغول نوشتن بود. از معلم پرسید که این کودک فرزند کیست؟ معلم جواب داد: فرزند سید عضد. او باز سوال کرد کدام یک از این کودکان بهتر می نویسند؟ معلم گفت: آن که قلمتراشش تیز تر است. در ادامه نیز محمد مظفر پرسید: کدام قلمتراشش تیزتر است؟ جواب داد: هر کدام پدرش پولدارتر است. باز پرسید: کدام یک پدرش پولدار تر است و وی جواب داد: آن که پدرش وزیر باشد. محمد مظفر معلم را تحسین کرد و سپس به کودک گفت: برایم چیزی بنویس تا خطت را ببینم.
سید جلال به بداهه شعر زیر را سروده و به دست امیر مظفر داد: چار چیز است که گر جمع شود در دل سنگ/ لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی، پاکی طینت و اصل گهر و استعداد/ تربیت کردن مهر از فلک مینایی، با من این هر سه صفت هست ولی می باید/ تربیت از تو که خورشید جهان آرایی.
پس از این ماجرا، سلطان از خط و زیبا و شعر او تعجب کرد و به سید عضد گفت: این پسر قابلیتهای زیادی دارد و من، خود شوق آن را دارم که او را تربیت کنم. در همان لحظه ۱۰ هزار دینار به سید جلال داد و به او گفت: این پول را در راه مردم اهل کسب علم و دانش خرج کن. وی پس از گذشت مدتی، به مردی فاضل، شاعری توانا تبدیل شد و پس از بر عهده گرفتن وزارت آل مظفر، قصایدی در مدح آل مظفر سرود.
بیت های زیر از اوست: سوختهای بر درت شب همه شب میگریست/ ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست؟، شاد است که رفت و به سرا غم نفرستاد/ بر پرسش حالم بهجز از غم نفرستاد، فریاد من از دست طبیب است که دانست/ درمان دل ریشم و مرهم نفرستاد،گفتم قدمی رنجه کند بهر عیادت/ مردیم و کسی نیز به ماتم نفرستاد، گیرم که با تو حال بگویم تو را چه غم / تو درد دل شنیدهای،اما ندیدهای.
منبع: تذکره شاعران یزد
بخش نظردهی بسته شده است..