مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
علی اکبر قیومی ابرقویی/تابناک
درگذشت ناگهانی مرحوم آیت الله هاشمی (رحمه الله علیه)، مرد تمام صحنه های انقلاب اسلامی، توده مردم ایران و تمامی سطوح و صنوف سیاسی کشور را بهت زده و متأثر ساخته است. اگرچه مرگ، امر حق است و چنانچه اهلی شیرازی گفته است "عاقبت ای دل همه اند گلیم" اما فقدان علما و بزرگان و مردان میدان سیاست، ثلمه و ضایعه ای است که آثار خود را در سطح جامعه آشکار می سازد.
رد پای مرحوم هاشمی ره را از ماجرای تروز حسنعلی منصور و سخنرانی مرحوم امام ره در قضیه کاپیتولاسیون تا شکنجه گاه های دوران شاهنشاهی و طراحی مسیر پیروزی انقلاب و از راهبری شورای انقلاب تا مدیریت جنگ و از صدارت مجلس تا ریاست جمهوری و … می توان یافت. هاشمی ره در تمامی مقاطع چند گانه شکل گیری، پیروزی، تثبیت، دفاع و دوران پس از جنگ (اعم از اوقاتی که در کسوت ریاست جمهوری قرار داشت و یا در عصر اصلاحات، مهرورزی (!!) و اعتدال) همه و همه نقش محوری، مؤثر و غیر قابل کتمان داشت چنانچه قطعاً حضور پررنگ و تاثیرگذار او در طول تاریخ انقلاب، قابل مقایسه با دیگر نقش آفرینان نیست.
کوره حوادث دهر از این روستازاده سرشار از استعداد و انگیزه، سیاست مداری پخته و سرد و گرم چشیده ساخته بود چنانچه بی مهری ها و ناملایمات روزگار در برابر اراده و آینده نگری او خرد و ناچیز می نمود. هاشمی به مدد "هوش وافر" خود دریافته بود که "صبر" و "تدبیر" بهترین حربه نبرد در عالم سیاست است چه اینکه فرموده اند: "الصبر مفتاح الفرج"
مرحوم هاشمی ره در طول حیات سیاسی خود در بعد از انقلاب، توسط گروه های سیاسی موسوم به راست و چپ، نواخته شد و شاید این موضوع هم از ویژگی های منحصر به فرد ایشاد در میان رجال سیاسی ایران باشد. اما واقعیت آن است گروه های مختلف و متفاوت کشور، کمتر با چهره تلخ و سخنان تند او مواجه شده و همه می دانستند که با پشتیبانی مطمئن و باهوش و رجلی مستقل و مستحکم و ریشه دار مواجه هستند.
عملکرد مرحوم هاشمی را مانند هر فرد دیگری می توان در بوته نقد قرار داد. شاید این سیاست مدار متبحر، اشتباهاتی نیز در طول دوران طولانی "میانداری" خود داشته باشد. کما اینکه دیگران نیز از این قاعده مستثنی نیستند. می توان به هاشمی ره "انتقاد" داشت اما نمی توان بزرگی های او را "انکار" نمود که ریشه در حقد و حسد دارد. معمولاً انسان هایی که در خود احساس خردی و حقارت دارند سعی دارند تا خاک بر خورشید بریزند و بزرگان را انکار کنند. تکرار می کنم که باب انتقاد را باید باز داشت اما توهین و تخریب که ریشه در حسد و حقارت دارد هیچ نسبتی با دین و اخلاق ندارد و هیچ کمکی به توسعه کشور و حل مشکلات نمی کند.
امیر کلام و امام همام علی بی ابطالب (صلوات الله و سلامه علیه) در فرازی بی مانند از نهج البلاغه می فرمایند: لا تَرَى الجاهِلَ إلاّ مُفرِطا أو مُفَرِّطا؛
"نادان را نمیبینی جز در حال افراط (زیاده روی) و یا تفریط (کوتاهی و کم گذاردن)
(نهج البلاغه، حکمت ۶۷)
متأسفانه این حدیث شریف، حال روزگار و مردمان ماست که یا کسی را تا سرحد منجی و مرغ سعادت بالا می برند و یا او را خائن و بی کفایت می شمرند. جامعه ما از نگاه بینابینی و خاکستری و متعادل بی بهره است. همین خصیصه منفی عمومی و اجتماعی (که البته ریشه هایی تاریخی و قابل بررسی دارد) خود را نهادهای عمومی و فضای سیاسی کشور نیز نشان می دهد. مرده پرستی و تمجید از گذشته و گذشتگان که از عادات فرهنگی ایرانیان شده است نیز ریشه در همین امر دارد. و امروز ما نمونه هایی بارز و برجسته از صفت نکوهیده "مرده پرستی" را در مواجه با ماجرای مرگ مرحوم رفسنجانی ره در عیان و آشکار می بینیم. آنان که تا هفته قبل ایشان را فلان و فلان می خواندند امروز …..
کاش همه ما این ابیات نغز و سراسر حکمت را از مولوی با هم بخوانیم:
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم؟
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟
غرض ها تیره دارد دوستی را
غرض ها را چرا از دل نرانیم؟
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
چرا مرده پرست و خصم جانیم؟
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
درگذشت مرحوم هاشمی، دوستان انقلاب را با همه تفکرات متفاوت، ناراحت و حتی نگران ساخته است. چراکه او به راستی عامل وحدت و عنصری متعادل و تعادل بخش بود و قطعاً در آینده خلاء ایشان بیشتر احساس خواهد شد. از خداوند منان برای آن مرحوم رضوان و رحمت مسألت دارم و امیدوارم همه اهل سیاست در ایران در یابند که "وحدت چاره ساز است" از آن مرحوم خیرخواهی، ایران دوستی، صبر، و تدبیر بیاموزند. ان شاءالله
بخش نظردهی بسته شده است..