لطفا اگر ۱۸ سالتان نشده وارد نشوید!

به گزارش یزدی نیوز«لطفا اگر ۱۸ سالتان نشده وارد نشوید»! همه ما ممکن است بارها و بارها با این جمله در اینترنت روبه‌رو شده باشیم؛ جمله‌ای که باید بپذیریم کمترین جذابیت را برای بالای ۱۸ ساله‌ها دارد؛ درست نقطه مقابل نوجوانی که بدون آموزش صحیح و فرهنگ‌سازی درست با داشتن یک گوشی هوشمند در تمام شبکه‌های مجازی حضور دارد؛ نوجوانی که به محض دیدن جمله بالا به اقتضای سنش روی آن لینک کلیک می‌کند و وارد می‌شود.

شاید آن زمان که با صدای خش خش و دایال آپ با اینترنت درگیر شدیم، فکرش را هم نمی‌کردیم روزی همین پنجره‌ای که رو به دنیا برایمان باز شده بود، بهانه و دلیلی برای انواع و اقسام جرایم شود؛ از دزدی و هک سایت‌ها گرفته تا مرگ و قتل.

باید یادمان باشد تا وقتی نحوه استفاده درست از چیزی را ندانیم، فضای سوءاستفاده را برای افراد سودجو باز گذاشته‌ایم و شاهد اتفاقاتی خواهیم بود که ممکن است با یک شوخی آغاز شوند ولی با مرگ تمام می‌شوند. دروغ‌های شبکه‌های مجازی می‌توانند بسیار مخرب‌تر از آنچه فکر می‌کنیم باشند ولی با پذیرش این ابزارهای فناوری در زندگی‌مان و تلاش برای استفاده درست از آنها و آموزش به کودکانمان می‌توانیم از ظرفیت‌های این ابزارها سود ببریم.

در سال‌های اخیر فضای مجازی و شبکه اجتماعی به عنوان انگیزه‌ای برای قتل در لیست انگیزه‌های جنایی جا خوش‌ کرده و قتل‌هایی در کشور رخ داده است که ریشه در شبکه‌های اجتماعی دارد. عضویت در شبکه‌های اجتماعی باعث شک و سوءظن در خانواده‌ها شده و این شک پایانی جز قتل ندارد؛ قتل‌هایی که پس از وقوع آن بی‌گناهی قاتل ثابت می‌شود. از سوی دیگر تعدادی از دوستی‌های اینترنتی پایانی جز قتل نداشته است.

متین نصری، روان‌شناس معتقد است افراد چه خانم و چه آقا فرقی نمی‌کند وقتی در زندگی خانوادگی‌شان دچار خلأ عاطفی و کم‌توجهی و کمبود محبت می‌شوند به فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی رو می‌آورند، چرا که فضاهای مجازی و شبکه‌های اجتماعی برایشان فرصت خوبی برای ابراز وجود و طلب محبت و حتی طلب توجه است.

نتیجه اینکه دور افتادن از محیط خانواده، افراد را به سمت غریبه‌هایی سوق می‌دهد که ممکن است به قیمت جانشان تمام شود؛ فرزندی از بی‌توجهی و مشغله والدین عاصی می‌شود و زنی از بی‌مهری همسر. همه اینها را هم می‌توان نتیجه فرهنگ نادرست استفاده از فناوری دانست؛ فرهنگی که باید از سنین پایین آموزش داده شود تا شاید کمتر شاهد پیج‌ها و هویت‌های دروغین باشیم. باید به این نکته توجه داشت که ممکن است آموزش صحیح و اهداف بلندمدت فرهنگ‌سازی، هزینه‌های بالایی بطلبد ولی نتیجه‌ای که از آن حاصل می‌شود به مراتب مثبت خواهد بود که از هزینه‌های گزاف جبران آسیب‌های اجتماعی جلوگیری می‌کند.

دکتر مازیار طلایی جامعه‌شناس هم می‌گوید: اول بپردازیم به اینکه چرا گرایش و اقبال به فضای مجازی زیاد است. به دلیل اینکه فضای مجازی امکاناتی دارد که هر کدام ویژگی‌هایی را در اختیار افراد قرار می‌دهد که برای هر ابزاری مختص خودش است. مثلا در دسترس همه هست، راحت است، می‌توان در آن ناشناس بود و می‌توان در گروه‌های مختلف عضو بود بدون آنکه پیامد و تبعاتی برای فرد داشته باشد. این در حالی است که در دنیای واقعی چون هویتی وجود دارد و فرد شناخته‌شده است و شناسه دارد پس دیگران می‌توانند قضاوت کنند و برای فرد تبعات خواهد داشت. در صورتی که در فضای مجازی می‌توان ناشناس حرف زد و تاثیر گذاشت و کاری انجام داد و رفت؛ بی‌آنکه کسی دنبال فرد برود و تبعاتی برایش داشته باشد. پس می‌تواند با هر آی‌دی و شناسه‌ای که بخواهد در این فضا حضور داشته باشد. در واقع ویژگی‌های این ابزار، چنین امکانی را فراهم می‌کند که آدم‌ها بتوانند در این فضا شرکت کنند.

وی افزود: این در حالی است که فضای عمومی و واقعی، فضای بسیار سفت و سخت‌تری است و مسئولیت و تعهد در پی دارد. به همین دلیل به راحتی نمی‌توان به آن وارد و همین طور از آن خارج شد. بنابراین خیلی از مردم دوست دارند در این فضای مجازی حضور داشته باشند و این یک پدیده عام جهانی است و فقط مخصوص کشور ما هم نیست.

این جامعه‌شناس ادامه داد: باید این را در نظر گرفت که فضاهای مجازی آنقدر هم منفی و آسیب‌رسان نیستند و اگر ما با افرادی سر و کار داریم که در فضای مجازی با چند نفر رفیق می‌شوند یا طلاق می‌گیرند و از این نوع داستان‌ها به این دلیل است که فرصت را در این فضا گیر آورده‌اند. یعنی این فرصت می‌توانست در جای دیگری به دست آید و این یعنی پایه از اول اشتباه بوده است و حالا این امکان به وجود آمده که بتواند دل‌مشغولی دیگری داشته باشد.

دختری که هرگز عروس نشد

پدر نگران همه جا را زیر و رو کرده بود. از بیمارستان تا پزشکی قانونی را زیر پا گذاشته بود ولی تا وقتی پلیس خبرش نکرده بود نشانی از دختر جوانش پیدا نکرده بود. پس از شناسایی جسد دخترش تعریف کرد که دختر جوان برای دیدار با دوستش از خانه بیرون رفته ولی دیگر بازنگشته است. تحقیقات پلیس، وابستگی شدید دختر جوان به پیام‌رسان وایبر را نشان داد و سر نخ را به مردی ۳۰ ساله رساند که روز حادثه دختر جوان با او قرار داشته است. پس از دستگیری متهم به قتل اعتراف کرد؛ قتلی که به دلیل آگاهی دختر جوان از تاهل مرد اتفاق افتاده بود. حقیقتی که او را بشدت عصبانی کرده بود جانش را گرفت.

لاین خاکی جاده زندگی

با او در لاین آشنا شده بود. مدت کوتاهی بعد از آشنایی تماس‌های تلفنی شروع و بعد هم حرف از ازدواج شده و یک بار به تنهایی به شهر او آمده بود. چند روزی مانده و بعد به شهر خودش بازگشته بود. بار دوم که آمده بود بین خودشان محرمیت خوانده بودند. همه چیز خوب و معمولی پیش‌می‌رفت تا اینکه تصمیم گرفت به شهر زن جوان برود. به محض رسیدن متوجه شد زنی که دوستش دارد، متاهل است و یک سه قلو دارد اما برایش دیر شده بود. آنچه فکر می‌کرد اسمش عشق است مثل خوره مغزش را خورده بود و نمی‌توانست فکر کند و تصمیم بگیرد. با پیشنهاد و اصرار زن تصمیم گرفت شوهر عشقش را بکشد ولی وقتی بالای سر مرد جوان رسید او را با سر بریده در جاده‌ای خاکی یافت. چماقی را که آورده بود تا با آن جان مرد جوان را بگیرد همان‌جا رها کرد و گریخت. قاتل در حالی اصرار به بی‌گناهی داشت که زن خائن به قتل همسرش با کمک جوان عاشق‌پیشه اعتراف کرده و راه فراری برایش باقی نگذاشته بود.

تلگرام‌بازی مرگبار

خیابان‌های شهر را پیاده گز می‌کرد و همه آنچه که بر سرش آمده بود را دوره کرد. نمی‌دانست کجای کار را اشتباه کرده، چشم که باز کرد، خود را جلوی کلانتری قلهک دید. مستاجر مادربزرگ زنش بود. پس از مدتی مادر زنش از او خواست به دخترش ریاضی درس بدهد. آشنایی در کلاس‌های ریاضی همان و عاشقی هم همان. با وجود اختلاف سنی بسیار با نوه نوجوان و ۱۶ ساله صاحبخانه‌اش ازدواج کرد. او را خیلی دوست داشت ولی زن نوجوانش توجهی نداشت و مدام سرش در گوشی و فکرش پی چت در تلگرام بود. آن شب از چت‌کردن‌های او عاصی شده بود و از عصبانیت تصمیم گرفت همسرش را تنبیه کند؛ تنبیه با آجر که مرگ را مهمان زندگی‌شان کرد. چند ضربه به سر زن نوجوان زده و از خانه بیرون رفته بود.

درخواست قتل در فیسبوک

وقتی شنید کار تمام شده، باورش نشد که قرار است با جسد پدرش مواجه شود. فکر کرد این تنها یک شوخی است ولی اشتباه کرده بود. به محض رسیدن به طبقه سوم آپارتمان با جسم بی‌جان پدرش روبه‌رو شد. با همه اختلافات و دعواهایی که با پدر داشت، دلش تنگ شد و مبهوت از رفتن پدر برای همیشه ساعتی را بالای سرش نشست؛ رفتنی که به خواست و میل خودش اتفاق افتاده بود. همه چیز از چت در وقت عصبانیت با دوست فیسبوکی شروع شد و این فکر شوم را پسر جوان در سرش انداخت. گفته بود پدرش را می‌کشد تا هم از سختگیری‌هایش راحت شود و هم دارایی‌‌هایش به او برسد؛ به شرط آنکه بعد از قتل پدر با هم ازدواج کنند. هیجان‌انگیزترین چیزی بود که می‌توانست در ۱۸ سالگی تجربه کند ولی وقتی جسد پدر را دید همه هیجانش به یک‌باره فروکش کرد و فهمید این پیشنهاد هیجان‌انگیز باید در همان فیسبوک دفن می‌شد و هرگز از دنیای مجازی به دنیای واقعی نمی‌آمد اما برای فهمیدن دیر بود. شوخی شوخی خواست پدرش بمیرد ولی پدرش جدی جدی مرد.

شوهر واقعی یا دوست مجازی

ماجرا با یک سلام ایمیلی از طرف فردی ناشناس آغاز شد. فکرش را نمی‌کرد یک کنجکاوی ساده و شوخی تا این حد زندگی‌اش را عوض کند؛ زندگی‌ای که دوستش داشت و برایش بسیار تلاش کرده بود. جواب‌‌دادن به ایمیل همان و ادامه‌دار شدن چت‌ها همان. شوخی ساده‌اش وقتی جدی شد که بعد از پیامک بازی‌های شبانه، با ناشناس قرار دیدار گذاشت. سر قرار که رسید پتک واقعیت بر سرش کوبیده شد. وقتی شوهرش را سر قرار دید زبانش بند آمده بود. یک ماه با کتک و تهدیدهای شوهر و ترس از آبرو گذشت تا اینکه بالاخره تصمیم گرفت شوهرش را بکشد و از تهدیدها و ترس‌هایش رها شود و در اقدامی جنون‌آمیز شوهر خواب‌آلودش را خفه کرد و طناب دار را به گردن خودش انداخت.

قتل با تانگو

بعد از دو سال بالاخره دادگاهش برگزار شد. نمی‌دانست خوشحال باشد یا ناراحت. اولیای دم برایش تقاضای قصاص کردند و پسرش داستان را جور دیگری تعریف کرد. گیج شده بود. نمی‌دانست خودش اشتباه کرده یا این پسر جوان که مادرش را از دست داده دارد اشتباه می‌کند! هر چه بود همه زندگی‌اش را نابود کرده بود. به واسطه شغل هنروری، با بازیگرهای معروف عکس‌هایی داشت که آنها را در تانگو قرار می‌داد و لایک می‌گرفت؛ لایک‌هایی که شروع چت‌های مجازی شد و زندگی‌اش را تغییر داد. پای ثابت لایک‌هایش زنی میانسال بود که پس از مدتی ارتباطشان با هم نزدیک‌تر شد و کار به جایی رسید که زن به تهران آمد، خانه‌ای گرفت و دوست اینترنتی کارهایش را انجام می‌داد ولی یک مشاجره آن هم وقتی در حالت عادی نبودند، باعث شد زن میانسال را بکشد. پسر مقتول اما ماجرای مادرش و قاتل را جور دیگری تعریف کرد. مادرش که برای ثبت‌نام برادر کوچکش به تهران آمده بود، همزمان در صدد فراهم‌کردن شرایط برای حضور پدرش در تهران بود. او با کمک کارگر قابل اعتماد خانواده که حالا قاتل مادر است، در حال انجام کارها بود که خبر رسید کارگرشان مادرش را به قتل رسانده است.

بخش نظردهی بسته شده است..