«دانش تفرشی»؛ سخنوری که قدر وی ناشناخته مانده است

نویسنده و پژوهشگر یزدی از «دانش تفرشی» به عنوان یکی از سخنوران توانای یزد در عصر قاجار یاد می‌کند و می گوید: اگر همّت و پشتکار وامق یزدی بر گردآوری و نگارش شرح حال و اشعار شعرای یزدی و ساکن یزد نبود، هیچگاه از وجود چنین شخصیتی آگاه نمی‌شدیم.

«حسین مسرّت»  از چهره‌های ناشناخته عرصه سخنوری خطه‌ی یزد در عصر قاجار را «دانش تفرشی» ذکر می‌کند و می گوید: «میرزا محمّد هادی» متخلّص به «دانش» و ملقّب به «دانش تفرشی» از سخنوران هنرمند و از خوشنویسان قدرتمند و از منجّمان توانمند دوره قاجار است که برخی او را با «تقی دانش تفرشی» ملقّب به مستشار اعظم و متولد ۱۲۸۸ قمری به اشتباه می‌گیرند ولی در عین حال شاید به واسطه‌ی دوری یزد از مراکز قدرت و پایتخت‌ها یا دوری از زادگاهش تفرش، قدر وی ناشناخته مانده است.

وی معتقد است که اگر همّت و پشتکار «محمّد علی مدرّس»(وامق یزدی) صاحب «تذکرۀ میکده» در سال‌های ۱۲۴۵ تا ۱۲۶۲ قمری، دایر بر گردآوری و نگارش شرح حال و اشعار شعرای یزدی و ساکن یزد نبود، هیچگاه از وجود این سخنور توانای عصر قاجار آگاه نمی‌شدیم.

وی اظهار می کند: حتّی در «فرهنگ سخنوران» خیّام پور هم به غیر از نشانی «حدیقة ‌الشعرا»ی دیوان بیگی که آن هم روشن شد به نقل از میکده بوده، هیچ منبع و مأخذ دیگری درباره‌ی شرح حال و آثار دانش تفرشی وجود ندارد.

این نویسنده برجسته‌ی یزد ادامه می‌دهد: من نیز که به واسطه‌ی افزودن بر غنای بخش تعلیقات میکده، بیش از ۱۰ سال کلیه تذکره‌های خطّی و چاپی را مرور کرد، هیچ جا به نام و آثار «دانش تفرشی» بر نخوردم.

مسرت می‌گوید: به هر حال، بنا بر نوشته‌ی میکده، نامش میرزا محمّدهادی و از سادات بلند مرتبه‌ی تفرش بوده که نیاکانش با ۲۸ واسطه، به حضرت سجّاد (ع) می‌رسیدند. دانش در سال ۱۲۳۶ قمری که محمّدولی میرزا به حکومت یزد گمارده شد، در رکاب او و همراه دو برادر دیگرش به یزد آمده و مأمور انشا و استیفای امور دولتی یزد بوده است.

وی با اشاره به ستایش‌های نقل شده از وامق یزدی در مورد آنان، بیان می‌کند: دیگر در هیچ جا نام و نشانی از پدر و یا خانواده وی نیست، فقط شرحی که وامق درباره سلسلة ایشان دارد تا اندازه‌ای می‌تواند راهگشا و سرنخی برای پی‌جویی شرح احوال او باشد؛ وامق در این مورد می‌نویسد: «سلسلة علیه ایشان، سـال‌های سال است که در آن حـدود، با عزّت و جـلال و معرفت به دانش و کمال و غالباً از اهل دفتر و قلم، و با وجود تصدّی امور دیوانی، ستودة اصنافِ اُمم، و نزدِ اعاظم و اکابرِ هر بَلد مُعزّز و محترم. در عهد دولت قاجاریّه، اکثر ایشان به مناصب عالیّه سرافراز.» و در ادامه، سر نخ دیگری به دست می‌دهد: «یکی دو نفر از پیشینیان ایشان در زمان سلاطین زند نیز به مراتب ارجمند، سربلند و ممتاز بوده‌اند.»

این محقق و پژوهشگر فرهنگی استان یزد خاطرنشان می‌کند: در سال ۱۲۴۳ قمری، شاهزاده محمّدولی میرزا برای گرفتن دستور سرکوبی طغیان محمّدقاسم دامغانی، حاکم کرمان و نیز کسب فرمانروایی کرمان، روانه تهران می‌شود ولی عبدالرّضاخان یزدی فرزند مرحوم تقی‌خان بیگلربیگی که آن وقت نایب الحکومه بود، در غیاب مُشارالیه، مردم یزد را با خود همدست کرد و بر محمّد ولی میرزا طغیان کرد و اموال و خزاین و دفاین او را تصرّف و زنان و فرزندان حاکم را با زاد و توشة اندک روانه تهران کرد.

وی اضافه می‌کند: این جریان، چندین ماه به درازا کشید تا این که «علی خان ظلّ‌ السّلطان» به فرمانداری یزد گمارده شد و عبدالرّضا خان از طرف او در یزد حکمروا شد و پس از این شورش، کارگزاران محمّد ولی میرزا از کار بر کنار شده و هر یک راهی دیار خویش شدند اما بنا بر نوشته وامق: «جناب ایشان(دانش تفرشی)، نظر به حُسن سلوک و کمالِ قابلیّت به التماس اعاظم و اکابر، بلکه عامة اهل ولایت، در این دیار، رحل توطّن و اقامت گسترده» و به گفتۀ دیوان بیگی؛ «متأهّل گردید».

به گفته‌ی مسرت، چنانچه از فحوای کلام وامق یزدی بر می‌آید، دانش تا زمانِ تدوین میکده که سال ۱۲۶۲ قمری باشد، زنده و در یزد بوده است؛ «قریب به ۳۰ سال است، که با کمال نیک نفسی و آرام و مُنتهای عزّت و احترام به سر بُرده، در انتظام مَهام امور کافة انام، لازمۀ اهتمام را به عمل آورده و می‌آورد و اَحدی از دوست و دشمن را از سلوک ایشان شکایتی و درباره ایشان حضوراً و غیاباً سعایتی نمی‌باشد. بالجمله زبانِ قلمِ سعادت رقم، از تعداد محاسن اخلاق و شیَم باطن و ظاهر ایشان قاصر.»

وی می‌گوید: با توجه به این که دانش در یزد ازدواج کرده و ظاهراً همسرش نیز یزدی بوده، می‌باید بازماندگانی از او در این شهر وجود داشته باشد ولی تنها اشاره‌ای که در تواریخ می‌بینیم در «آینه دانشوران» نوشته‌ی «علیرضا ریحان یزدی» از خویشان وامق، صاحب میکده است که وی در این کتاب، خود ذیل «پاره‌ای از دانشجویان و هم بعضی از مدرّسین و علما» شرحی از «سیّد رضا تفریشی» آورده و او را از همین خانواده دانسته است؛ «آقا سیّدرضامصطفوی، فرزند حاج سیّدعلی‌اکبر تفریشی از فضلای درس آقای سیّد محمّدحجّت می‌باشند و به درس آیت‌اللّهی نیز حاضر می‌شوند… صاحب ترجمه از خانواده علم و جلالت و نَسب ایشان منتهی می‌شود به حسن افطس، ابن علی‌الاصغر ابن الامام سیّدالساجدین از نیاکان آقای سیّدرضا است. میر مصطفی صاحب نقدالرّجال و میرداود صاحب رسالة عرفانیه و ظاهراً از این طایفه است دانش تفریشی، میرزا محمّد هادی که وی با یک دو نفر از برادرانش سال۱۲۳۷ به همراه محمّدولی‌میرزا به یزد رفته و پس از انقضای حکومت محمّدولی به التماس اهالی، سکونت و توطّن در یزد را اختیار.»

مسرت در بخش پایانی سخنانش در مورد آثار این شخصیت فرهنگی ابراز می‌کند: دانش به غیر از آن که به کارهای اداری و دولتی مشغول بوده است، در سایر علوم از قبیل ادبیّات و نجوم دست داشت و کِلکِ هنر باری داشته است. وامق در این باره می‌نویسد: «بر انشای نظم و نثر قادر، در علم نجوم و اخلاق و رموز خطوط شکسته و سیاق به نهایت ماهرند. بسیار سریع‌القلم و مَع‌ذلک به نهایت نیکو رقم است.»
به گفته نویسنده کتاب «یزد، یادگار تاریخ»، متأسّفانه شرح حالی از او و نمونه‌ای از خطوط خوش وی در هیچ کدام از تذکره‌های خوشنویسان دیده نشده است. البته دیوان اشعاری نیز داشته که وامق یزدی در زمان تدوین میکده، بدان دسترسی نداشته و تنها چند بیت از غزلیّات او را که در جایی یادداشت کرده و آورده است: «آتشی در سینه ما ای فلک افروختی *** خود کنون ایمن مباش از آهِ آتشبار ما** ** بوی جان می‌آید از پیراهنت***زیرِ پیراهن بُوَد جان یا تنت؟ ** ** مرا ز دستِ گُل این ناله و فغان نبود *** فغانِ من همه از دستِ باغبان باشد؟** ** نقش پردازِ ازل کاین همه تصویر کشید ***کی چو تصویرِ تو بر صحفۀ تقدیر کشید؟***هر که زد بوسه به لعلِ لبِ آن تازه جوان***انتقامِ دلِ خود از فلکِ پیر کشید** ** خوبرویانِ جفاکار بدیدیم بسی *** کس ندیدیم به خوبیّ و جفاکاری تو.» البته امیدوارم با یاری اهل قلم و ادب دیار تفرش، گوشه‌های دیگری از نشیب و فراز زندگی این سخنور توانا بر همگان آشکار شود.

منبع:ایسنا یزد

 

بخش نظردهی بسته شده است..