حکایت پیر قصه گو
کتاب «حکایت پیر قصهگو» داستان زندگی کسی است که چندین نسل از کودکان این مرز و بوم را با قلم روان و لطیف خود برسر سفره غنی «داستانهای حکمتآموز پیشینیان» مهمان کرده است. مهدی آذریزدی پس از درگذشتش، پیش از دوران حیات خود مورد توجه محافل رسمی و غیررسمی قرار گرفت و از او حرف و سخن فراوانی به میان آمد تا جاییکه حتی علاوه بر مقالات و یادداشتهای تحلیلی و تجلیلی، از زندگی و آثارش فیلم و انیمیشن نیز تهیه شد. شاید از آن رو که جامعه ایرانی نسبت به زندگی محقر و مهجور پیرمردی که بیش از نیم قرن قصههای خوب را کتاب بالینی بچههایمان ساخته بود، احساس قصور میکرد و یا غم غربت روزافزون قصص و حکایات پرحکمت و اندرز گذشتگان در زمانهای که رمانها، فیلمها و کارتونهای غیربومی «مرد عنکبوتی» را برای کودکان به جای «رستم دستان» نشانده است، عدهای از ما را به ذکر خیر«آذر» و احیای قصهنویسیهای خوب او برانگیخت.
به هر رو پرداختن به امثال او و آثار ماندگارشان سنت ستودهای است که باید با چاشنی نقد تحلیل همواره فراروی اهالی فرهنگ برقرار بماند. در این میان گفت و شنودی که درباره زندگی این نویسنده کودکان به کوشش پیام شمسالدینی با عنوان «حکایت پیرمرد قصهگو» منتشر شده، در میان آنچه تاکنون از آذریزدی گفته شده، قدری خواندنیتر مینماید؛ از آن جهت که در این کتاب آذر یزدی ما را با روایت زندگی ساده و بیپیرایه خود روبرو میکند که در آن، راوی، زندگی معنیداری را که در کوران حوادث ناملایم و مرارتهای فراوان، بیتوجه به تمنیات رایج و خودنماییهای مرسوم، بلکه با دل سپردن به فرهنگ و ادب این سرزمین تجربه کرده است، بیتصنع و تظاهر حکایت میکند.
آذر به ما میگوید نباید همواره چهار ستون زندگی مهیا باشد یا فراغتی و گوشه چمنی پیش آید تا لذت خواندن و نوشتن به دست دهد. در اوج تنهایی و بیکسی بی سرو سامانی و خانه به دوشی نیز، کتاب جای خالی بسیاری از تنعمات دیگر را پر می کند و به قدر فراوان تسلیبخش آدمی است که تنهایی و تنگدستی با تازیانه حسرت و ناامیدی، زندگی را به تباهی نکشد.
کتاب و کتابخوانی در زندگی آذر چنان جای فراخی مییابد که گاهی چون اکسیری حیاتی به او تشنگی و شعف جانافزایی میبخشد که ساعتها در خلسه آن گذر زمان را از یاد میبرد. این فراخناکی کتاب و کتابخوانی در ذهن و ضمیر زندگی مردی که به گفته خودش از حیث خاستگاه اجتماعی نسبت خویشاوندی چندانی با چنین مبادی فرهنگی نداشته است، آنهم در جامعهای که حتی نخبگان و تحصیلکردگانش نیز از کتاب خواندن روی گردانند و شمارگان کتابهای منتشره در آن هیچ گاه از مرز چندهزار نسخه نمیگذرد، الحق محل تحقیق و پرس و جوی جدی است که شمسالدینی سعی کرده در مجالست صمیمانهای با او، به کند و کاو این سبک زندگی بپردازد و آذر یزدی نیز با همان سادگی و صفای باطنی که در همه آثارش سو سو میزند، به شرح بسیاری از حوادث و وقایع زندگی سراسر کتابیاش پرداخته است. حکایت پیر قصهگو از جهاتی چند برایم خواندنی آمد که نخواستم از ذکرش درگذرم:
۱ـ ذهن و زبان آذر یزدی در این گفتگو بسیار ساده و بیآلایش است. چنان پاک و مصفا سخن میگوید که نمیتوان آن را جز با دل و زبان بکر و زلال کودکان مقایسه کرد. نشانی از تکلف و ریا در آن یافت نمیشود و از همین رو همچون حرفهای کودکان بسیار شیرین و دلنشین است.
حکایت پیر قصهگو، داستان زندگی پیر خردمند و دانایی است که به برکت خلوتگزینی دائمی با کتابخوانی و کتابنویسی برای کودکان دانش و حکمت نظری را با پاکی و بیپیرایگی اخلاقی کودکانه پیوند زده است. گفتار صادق، ساده و بیتکلف او، ضمیر ناخودآگاه خواننده را به خواندن حکایت زندگی پر داستانش فرامیخواند و در همراهی و همدمی وی تا به اشک حزن و شادی پیش میبرد. ب این کتاب میتواند ما را به آنچه «کودک وجود» مینامند، نزدیکتر کند؛ همان که رمز محبوبیت آثار آذر طی دهههای اخیر در میان کودکان و نوجوانان این دیار گردیده است.
۲ـ وقتی در جامعه مشی توازن و تعادل جای خود را به افراط و تفریط میدهد و مسئولیتهای اجتماعی با آزمندی و یکجانبهنگری به محاق فراموشی سپرده میشود و چنان اختلاط و ناهمگونی در کارویژههای شغلی و نقشهای اجتماعی پدید میآید که برخی درس خواندگان دانشگاهی اسیر توقعات سیریناپذیر مالی میگردند و گوهر عمر را به بهانه ثروتاندوزی به بیاخلاقی درمیبازند و از اینکه کسی مجالی را صرف تأمل در مبانی معنایی زندگی کند، به دیده اتلاف وقت به او مینگرند و همراههای سعادت خود را در عوالم مادی زندگی میجویند، لابد خود را بیش از هر زمان دیگر در طول تاریخ بینیاز از حکمت و معنی میبینند. در چنین شرایطی سخن گفتن از زندگی زاهدانه و طبع مستغنی آذر یزدی که بیاعتنا به تعینهای مادی زمانه، همه عشرت خود را در هماغوشی کتاب میبیند و دغدغه خاطرش کتابخوانی و اندیشیدن بچههاست، هرچند ممکن است به زعم عدهای کار عبث و بیهوده بنماید، اما شاید هم بتواند لختی، ما را به تأمل وادارد که چنین سرانداز و آنیاندیش جادة زندگی را در پی نگیریم.
۳ـ آذریزدی که بیمکتب و مدرسه از کتابفروشی به کتابخوانی و معرفت اندوزی راه یافته و در کمال سادگی و سهولت به آفرینش مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» دست یازیده و میراث کهن این سرزمین را در ادب فارسی بسیار روان و خوشخوان به کودکان و نوجوانان ارزانی داشته و بدین واسطه در شکلگیری راستی و درستی افکار کودکانه نسلهایی از جامعه ایرانی نقش بیبدیلی ایفا کرده است، در شرح زندگی خود نیز درس تلاش خستگیناپذیری میدهد.
او بارها به مناسبتهای مختلف از ناگواریهایی یاد میکند که میتوانسته وی را از مسیری که در قلم زدن برای کودکان انتخاب کرده، منصرف و مأیوس سازد. از تمسخر تحقیر و توهین گوهرناشناسان زمانه تا نپرداختن حق و حقوق تألیفاتش و یا عدم درک دقت و مراقبت وسواسگونه او در تصحیح و تطبیق متون و توشیح و توضیح حکایات که تا سالها از چشم اهل فن هم دور میماند و قدر و منزلتش باز شناخته نمیشود. در حالی که پیرمرد به یک نوازش قلمی در روزنامه یا مجلهای شادمان میشد و بر ادامه کار رغبت فراوان مییافت. در جایی که نقل میکند وقتی در پی انتشار یکی از آثارش جمالزاده طی نامهای مفصل او را تمجید میکند، چنان این اولین تشویق وی را جانانه به وجد میآورد که پیش خود میگوید: «من امروز دیپلمم را گرفتم، لیسانسم را گرفتم… اجر همه زحمتم را گرفتم!» اما دریغ که این فرهنگ تشویق و تحسین نوقلمان هنوز هم در میان بسیاری از بزرگان صاحبقلم ما رایج نیست و لذا این پیرمرد تنها و دلشکسته چنین پیشامدهای خوشایندی را تا همین سالهای پایانی عمرش کمتر به خود میبیند. افسوس که چون او کم نبودند استعدادهای درخور توجهی که در دامگه فقر، حسد و حقارت به محاق رفتند و یا به باطل گراییدند؛ اما آذر با همه نامرادیها، با عشق و علاقه وافر به کودک و کتاب ـ این دو واژة معنیبخش زندگیاش ـ ادامه کار را به تدریج بر خود هموار میسازد تا از قلم روان و دلنشینش بر بوم تاریخ ادبیات ایران، نقش ماندگار او به یادگار بماند.
۴ـ درسراسر این کتاب با معیشتی مضیق و منزوی از آذریزدی روبرو میشویم که در چرایی آن ممکن است عوامل محیطی و اجتماعی متعددی نظیر ناداری مالی و فرهنگی خانوادگی، نظام اجحافی و طماعی حاکم بر روابط کارگری و کارفرمایی، نارسایی نظامهای تأمین اجتماعی، ناکارآمدی نهادهای فرهنگی و اجتماعی و به طور کلی ضعف بنیانهای اقتصادی، حقوقی و اخلاقی جامعه در حال گذار ایرانی دهههای اول قرن اخیر… مؤثر باشند؛ اما نقش روحیات خاص وی اعم از کمرویی، زودرنجی، مردمگریزی و ناشکیبایی و … که حتی با وجود بیش از نیم قرن زندگی در تهران و مراوده با اهالی فرهنگ و فعالان نشر و بازار کتاب کمتر تغییری در آن دیده میشود، قابل اغماض نیست و جالب آنکه وی در کمال صداقت و فروتنی دائم در جایجای این کتاب به این موانع و معایب رفتاری خود به انذار و عبرت اشاره میکند و معترف است که روحیات انزواطلبانهاش، حرمان خودخواسته و زندگی مرتاضانه را برایش پیش آورده است و لذا از اشارة گاه و بیگاه به عقل معاشاندیش نیز درنمیگذرد و اگر در جایی خود را کامیاب نمیبیند، آن را بیارتباط با این خلق و خوی نمیداند و بسیار راحت و صمیمی خود را بارها در ترازوی نقد خویش مینشاند؛ روشی که در میان بسیاری از مردمان ما چندان مألوف به نظر نمیرسد!
۵ـ آذریزدی در این کتاب اشارههایی نیز به اشخاص، حوادث و کتابها و به طور کلی تاریخ ادب معاصر این سرزمین دارد و روایتی ساده از وضعیت کتاب و نشر از سالهای ۱۳۲۰ به این سو به دست میدهد که به تعبیر کوشنده خوش قریحه این گفتگو نامه میتواند منبع ارزشمندی در تدوین تاریخ نشر ایران باشد. کتاب «حکایت پیرقصه گو » را انتشارات جهان کتاب با طرح جلدی بدیع منتشر کرده است.در حال حاضر چاپ دوم این کتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۱۲ هزار تومان در دسترس است.
علی اکبرجعفری ندوشن
بخش نظردهی بسته شده است..