“پویا، همواره در دل من”
به دلیل شغل مرحوم پدرم، دوران کودکی ودبستان ودبیرستان را در شهر نائین سپری کردم.من بودم وتعطیلات عید و تابستان که ابتدا به بچه های فامیل وهمسایه و بعداً در دوران دبیرستان با هم دوره ای های دبیرستانی، دوست وهمنشین وهمدل میشدم. پویا را برای اولین بار میان این دوستان یافتم ، از لحاظ سن یکی چند سالی بزرگتر ولی از لحاظ شخصیت سالها بزرگتر.این شد که بزودی خود را در حلقه ای از دوستانی یافتم که همه به پویا عشق میورزیدیم، نه بدلیل اینکه چند سالی که بزرگتر ازماست، بلکه به خاطر جاذبه ای بود که او داشت وافراد گرد خود را به شدت جذب می کرد. رفتار بی نظیر،برخورد بی همتا، افتادگی بی مانند و نهایتاً شان ومرتبتی که کم کم پیدا می کرد، همه را مسحور خویش می گردانید.من هم یکی از ده ها جوانی بودم که شیفته همه خصال پسندیده وافتادگی بی مانند و کم کم پشتکار وعلم وآگاهی ایشان شدم.
سالهائی که من در دانشگاه شیراز تحصیل می کردم، به دلیل فعالیت سیاسی ایشان را به یکی از شهرهای استان فارس تبعید کرده بودند، و این برای من شانس بیشتری نصیب کرد که بیشتربا این دوست دوستداشتنی مآنوس شوم.از آن پس همواره پیگیر شخص وشخصیتش بودم و آرزو میکردم هر روزش بهتر از روز پیش باشد و چنین نیز شد.
سالهای بعد از انقلاب کم کم ایشان به سن میانسالی می رسیدند، ولی رفتار وکردار وگفتار و دانشش سالها بیش از سنش می نمود. در همه مجامع فرهنگی، میراثی، ادبی وهنری حضور فعال داشت .چند نشریه فرهنگی را خود مدیریت می کرد و در چندین نشریه نیز فعال مایشاء بود.
برای ماندگارهائی از یادگارهای شهر باستانیمان، بیش از هر مسئول دیگری دل میسوزاند و ما هم در کنارش لااقل دامان میسوزاندیم!
پس از چاپ کتاب "سیمای باستانی شهر میبد"، اینبار نوبت حفظ ونگهداری و باز سازی مواریث فرهنگی و باستانی شهرمان بود، این بود که بی شائبه و با دغدغه فراوان از عمر و روزگارش صرف می کرد تا نارین قلعه، یخچال خشتی، دیوار و برج و باروی شهر و کاروانسرای میبد را که میرفت از حیز انتفاع فرهنگی خود خارج شود، به شاهراه بازسازی وبازآفرینی باز گرداند.هم او بود که با همت خویش و پشتکار و طلب یاری از همه دوستان و دست اندرکاران و دلسوزان، بنای احیاء کاروانسرا(که در آن تاریخ مکان متروکه و مزبله دانی بیش نبود که چند افغانی هم در آن ماوی گزیده بودند) و مجموعه کاروانی اطرافش(یخچال،برج وباروی شهر،دروازه قدیمی شهر) را گذاشت و این شد آنچه که الان همه می بینند و به قول ایشان آنچه شده بسیار کم است و هنوز همت والای بیشتری می طلبد.
اطلاعات مفید و ذیقیمت ایشان در غالب زمینه های مردمشناسی و فرهنگ عامه نه تنها باعث خیر وبرکت وچاپ کتابهائی چون " آب وقنات" و "دلشدگان" و…..شد،بلکه ایشان را به عنوان یکی از خبره ترین کارشناسان حوزه میراثی وفرهنگی استان معرفی کرد و چه خوب است بدانیم که همه این فضائل خارج از رشته تحصیلی ایشان است!
یکی از گفتنی ترین های این دامنه مراسم بزرگداشتی است که برای هزارمین سال تولد "خواجه رشیدالدین میبدی" به نام "کنگره بزرگداشت رشید الدین میبدی" در اوائل دهه هشتاد به همت ایشان برگزار شد؛ که بنا به توصیف همه فرهیختگان و فرهنگمداران در نوع خود بی نظیر بود. داستان مفصل این اتفاق، دوست عزیزم"محمدحسین رافی" در کتابی که با همین مضمون در دست چاپ دارد خواهد آورد.
کم کم که بازنشسته شد و می بایست به دوران استراحت و ترمیم قوای خویش بپردازد، فعالیتش دو چندان شد.اینبار دست به تاسیس NGO های متعدد زد و در مؤسسات فرهنگی مشابه مشارکت فعال داشت. و به راستی استان یزد بود وپویا ، یک سر بود و هزار سودا!
و باز با همت ایشان بود که کاروانسرای میبد به "سفره سرای شاه عباسی" و "موزه زیلو" تبدیل شد.
به یاد دارم در اوائل دهه هشتاد که "موسسۀ گسترش فرهنگ وقلم میبد" را تآسیس می کردیم،همه امیدمان به وجود ایشان بود و چنین هم شد. مثلاً در برگزاری کنسرتی به نام "شب برات" که در محوطه کاروانسرای میبد برگزار شد، این پویا بود که از هنرمند پیشکسوت و بی همتای کشورمان مرحوم "مشکاتیان" دعوت به عمل آورد تا بتوانیم در کنار امیر محمد تفتی هنرمند جوان دیارمان در چند شب چنین کنسرت بزرگی را برگزار کنیم.
و باز خوب به یاد دارم که در همان زمان وقتی کتیبه های قدیمی مسجد جامع میبد وسنگ مزارخواهر رشیدالدین ربوده شد،هم ایشان بود که بدین مناسبت هیات های عزاداری به راه انداخت و البته پس از پیدا شدن سنگهای مزبور، جشنی بزرگ راه اندازی شد که در آن مقامات مسؤل ومنجمله دکتر "سیدمحمد بهشتی" ،رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی کل کشور شرکت جست و چه شادیها که برپا نشد.
تآسیس نشریه سایه بان و چاپ شماره های متعددی از آن نیزمرهون همت واطلاع و قلم شیوای ایشان است، به طوریکه در یکی از شماره ها که عنوان صفحه اول"یلدا شب بزرگ بیداری" بود،جایزه بهترین مطالب صفحه اول را بین تمام نشریات استان کشور از آن خود کرد.
باری بهر جهت من که خود اهل قلم نیستم نمی دانم چگونه از اهل قلمی همچو پویا تعریف کنم که"معرَّف باید اجلی از معرِّف باشد"؛ لیکن برحسب وظیفه ایکه بر گردن خویش احساس می نمایم، خواستم ران ملخی تقدیم سلیمان، این دوست عزیز که همواره در دل من جای دارد، نموده باشم!
خداند عمری دراز چون رودهای پرآب به ایشان عنایت فرماید و به مسؤلان قدرشناسی عطا کند که بتوانند از این باغ انارسرسبز وپرمیوه میبدی انارهای بیشتری بچینند!
خدایش توفیق بیشتر دهاد
محمدعلی رادی
بخش نظردهی بسته شده است..