گفتگو با همسهر شهید پاکنژاد ازمبارزان انقلابی یزد
به گزارش یزدی نیوزشهید دکتر سیدرضا پاکنژاد از همراهان آیتالله شهید صدوقی، نقش موثری در هدایت مبارزات انقلابی استان داشت، او پایگاه اجتماعی قوی در بین مردم داشت و در واقع میتوان گفت که پایگاه شهید پاکنژاد، دل مردم بود. پاکنژاد که ریاست اداره کار و تامین اجتماعی را در دوران مبارزات انقلابی به عهده داشت، هرگز از حرفه پزشکی فاصله نگرفت. یکی از خاطرات به یاد ماندنی از این شهید بزرگوار، ویزیت رایگان بیماران و حتی کمک مالی به بیماران برای حل مشکلاتشان بود. شهید دکتر پاکنژاد، هزینه زندگیاش را از اشتغالش در اداره کار تامین میکرد و هر چه از راه پزشکی به دست میآورد، برای حمایت از بیماران و محرومان هزینه میکرد. او که رفیق امین و قائم مقام شهید آیتالله صدوقی در استان بود، در بین همه اقشار جامعه نفوذ داشت و همه افراد چه دولتیها و چه مردم عادی به حرفهای ایشان گوش میدادند. این شهید بزرگوار که همواره آرزوی شهادت در سر داشت و در دوران مبارزات انقلابی بارها و بارها از نیات شوم رژیم شاهنشاهی جان سالم به در برده بود، سرانجام در سالهای اولیه ورود به مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم استان یزد، در حادثه ۷ تیرماه به فیض شهادت نائل آمد.
یادگاران این شهید ۵ پسر به نامهای سیدمحمدهادی، سیدمحمدهانی، سیدمحمدعلی، سیدمحمدحسن، سید محمد ابوالفضل و یک دختر به نام حوریه سادات هستند.
همسر ایشان «زهرا سیمیندخت کنی» از نوادگان ملاعلی کنی است که با به دوش کشیدن سختیهای زندگی، فرصت را برای فعالیتهای انقلابی و حمایت از محرومان برای شهید دکتر پاکنژاد فراهم کرد و حتی دوش به دوش همسرش، در صحنههای انقلابی شرکت میکرد. ازطریق تماس با خانواده شهید بزرگوار، از فرزند ایشان میخواهیم که فرصت مصاحبه با همسر شهید دکتر پاکنژاد را با روزنامه همشهری فراهم کنند و برای انجام مصاحبه خدمت ایشان میرسیم. صمیمانه و با روی گشاده از ما استقبال میکند. خاطرات زیادی از زمان آشنایی با دکتر و همراهی با ایشان در دوران انقلاب و سپس ورودشان به مجلس دارند. در ادامه گفتوگوی روزنامه همشهری را با این بانوی صبور و بزرگوار میخوانید.
- درباره نحوه آشنایی با شهید دکتر پاکنژاد بفرمایید؟
به واسطه یکی از آشنایان، با دکتر آشنا شدم. ایشان به خانه عموی من رفت و آمد داشتند و من برای اولین بار ایشان را در منزل عمویم ملاقات کردم و بعد از گذشت یک ماه درخواست ازدواج را به خانوادهام اعلام کردند. این درخواست برای خانوادهام غیرمنتظره بود. هر چند آمادگی نداشتیم، به شیوه یزدیها که به سرعت بساط ازدواج را فراهم میکنند، ما به عقد هم درآمدیم. ازدواج ما در زمستان سال ۴۰ به ثبت رسید.
- شما در تهران زندگی میکردید، آیا بعد از ازدواج برای تشکیل زندگی مشترک به یزد آمدید؟
بعد از عقد به دلیل اشتغال به تدریس در مدرسه امامیه که جامعه تعلیمات اسلامی بود، امکان سفرم به یزد فراهم نشد؛ اما چند ماه بعد یعنی اردیبهشتماه سال بعد راهی یزد شدم.
- مهمترین اتفاق زندگی شما در یک سال ابتدای زندگی مشترک چه بود؟
مهمترین اتفاق تولد اولین فرزندم بود. بعد از یکسال از آغاز زندگی مشترک من و شهید دکتر پاکنژاد، فرزند اول خانواده به نام سیدمحمدهادی به دنیا آمد و همزمان با تولد اولین فرزند، دکتر که موفق نشده بود تز پزشکی خود را در روزنامهها منتشر کند، تصمیم گرفت که با نوشتن کتاب آنها را منتشر کند. دکتر پیشبینی میکردند که نوشتههایشان به ۱۱۰ مجلد برسد، اما به دلیل شهادت موفق شدند که فقط ۴۲ جلد آن را منتشر کنند. هر جلد کتاب به بحث و مطالعه و کسب اطلاعات پیرامون موضوع مشخصی میپرداخت.
- ارتباط دکتر با شهید صدوقی همواره زبانزد مردم استان است، از این ارتباط چه خاطراتی به یاد دارید؟
شهید پاکنژاد با شهید آیتالله صدوقی فامیل و از یاران صدیق ایشان بودند. شهید صدوقی همه وجوهات فرهنگی در اختیارشان را به دکتر میدادند. باید بگویم که دوران اشتغال ایشان به حرفه پزشکی با فقر و سختی مردم همراه بود؛ از این رو از بیماران ویزیت نمیگرفتند و گاهی برای تامین هزینههای زندگی، وجوهی را نیز همراه با نسخه به بیمار میدادند. شهید صدوقی زمانی که مطلع شدند دکتر این گونه از بیماران حمایت میکنند، تامین بخشی از هزینه درمان بیماران را متقبل شدند. همچنین ایشان در زمان مبارزات انقلابی، مشاور و مورد اعتماد شهید صدوقی بودند و بسیاری از امور این شهید بزرگوار را که رهبری مبارزات انقلابی استان را بر عهده داشتند، انجام میدادند. پیگیریهای ایشان برای انجام خواستههای شهید صدوقی، باعث رفت و آمدهای مکرر دکتر به ساواک شده بود. این رفتوآمدها باعث شده بود که برخی مدعی شوند دکتر با ساواک همکاری میکند.
- نقش ایشان در مبارزات انقلابی چه بود؟
شهید پاکنژاد مبارزات انقلابی را مدیریت میکردند و جایگاه قابل قبولی در بین مردم و حتی نیروهای دولتی داشتند و محال بود که کسی حرف دکتر را گوش نکند. پایگاه دکتر، دل مردم بود. افراد متعددی بارها و بارها از ما میخواستند که استان را ترک کنیم و به خارج از کشور و سایر استانها برویم اما من همیشه اصرار میکردم که تا شهید صدوقی زنده هستند باید در کنار ایشان بمانیم و ایشان را همراهی کنیم. ایشان نیز با مهارت کامل و به طور کاملا حساب شده در امور انقلابی مشارکت داشتند به طوری که نیروی دولتی و رژیم شاهنشاهی هرگز نتوانستند مدارکی دال بر همکاری ایشان با نیروهای انقلابی و بیش از همه شهید صدوقی پیدا کنند. دکتر برای اینکه مدرکی از ارتباطشان با اقدامات انقلابی به دست رژیم نیفتد، همه مدارک را از خانه خارج کرده بودند و هیچ سند و مدرکی از فعالیتهای خود به جای نمیگذاشتند. همچنین شهید پاکنژاد پایگاه اجتماعی قوی در بین مردم داشتند؛ هم دولتیها و هم شخصیتهای مذهبی حتی مراجع تقلید ایشان را میشناختند و به ایشان احترام میگذاشتند.
- قطعا مدیریت خانواده و تربیت فرزندان به تنهایی برای شما دشوار بود، آن دوران سخت را چگونه پشت سر گذاشتید؟
در تمام این دوران، همه بار زندگی را به تنهایی به دوش کشیدم و در غربت دوری از خانواده و فشار زندگی به خانواده شهید آیتالله صدوقی پناه میبردم، چرا که شهید صدوقی به خانوادهاشان اعلام کرده بودند که مرا به عنوان دختر خانواده بپذیرند و آنها به گرمی از من استقبال میکردند. فشار زندگی و نگهداری از ۵ فرزند پسر برایم بسیار دشوار بود و در کنار آن به فعالیتهای انقلابی هم میپرداختم و به طور ناشناس در برنامههای انقلابی شرکت میکردم و هر گاه ازفشار زندگی به تنگ میآمدم، به خانه آیتالله صدوقی میرفتم.
- رژیم شاهنشاهی بارها برای ترور شهید پاکنژاد اقدام کرد، از آن اتفاقات خاطرهای دارید؟
بله، رژیم که از ارتباط شهید پاکنژاد با آیتالله شهید صدوقی و فعالیتهای انقلابی ایشان مطلع بودند، بارها تصمیم گرفتند که دکتر را ترور کنند از این رو با اشغال مسجد حظیره از شهید صدوقی خواستند که دکتر پاکنژاد را برای آزاد کردن مسجد حظیره به آنجا اعزام کند. مثلا یک روز یکی از همسایگان به خانه ما آمده بود، همین که دکتر از خانه خارج شد به دنبال ایشان رفتم که بخواهم زن همسایه را هم به خانه برسانند. همین لحظه دکتر روی برگرداندند و متوجه سربازی شدند که در انتهای کوچه و پشت سر ایشان تصمیم به تیراندازی داشت، از این رو دکتر سریع به پشت دیوار پناه بردند و به این ترتیب نقشه ساواکیها نقش بر آب شد.
- در توضیحات اولیه فرمودید که شهید دکتر پاکنژاد همواره آرزوی شهادت داشتند، اندکی درباره حال و هوای آن روزهای دکتر و این آرزوی دکتر بفرمایید.
دکتر همیشه آرزوی شهادت در سر داشت و از اتفاقات بسیاری جان سالم به در برده بود تا در نهایت در حادثه هفتم تیر و بمبگذاری حزب جمهوری اسلامی به این فیض عظیم نائل آمد. در گذشته آب لولهکشی تا ورودی خانه منتقل میشد و سپس آب با شلنگ به منبعی که در پشت بام قرار داشت هدایت و مصرف میشد. روزی نازل منبع خراب شده بود و نیمه شب سقف خانه روی سرمان خراب شد. تکه بزرگی از سقف خشتی که خیس شده بود، روی دکتر فرود آمد.
ایشان در بدترین شرایط هم دست از کار نمیکشیدند اما به دلیل این حادثه ۳ روز قادر به حرکت نبودند. دکتر بعد از این اتفاق که ممکن بود جانشان را بگیرد، گفتند «حیف است که به این شیوه از دنیا بروم، من آرزوی شهادت دارم».
- شهید دکتر پاکنژاد بارها، شما را عامل موفقیت خود معرفی کردهاند، آیا خود شما هم این احساس را داشتید؟
دکتر بارها در جمع افراد مورد اعتماد و موثق خانواده اعلام کرده بودند که اگر همسرم مانند همسر سایر پزشکان بودند، هرگز فرصت خدمت به مردم را پیدا نمیکردم. همیشه تلاش میکردم که دکتر در شرایط مناسبی به فعالیتهای انقلابی بپردازند و سعی میکردم که فرزندانم را نیز مطابق میل ایشان تربیت کنم تا رضایت خداوند و دکتر را به دنبال داشته باشد. همیشه سادهترین لباسها را برای فرزندانم خریداری میکردم. همیشه یک لباس یا کیف میخریدم و از روی آن برای سایر فرزندانم میدوختم تا هزینه کمتری برای زندگی صرف شود و دکتر برای کمک به دیگران دستشان باز باشد.
شهید پاکنژاد در مجلس شورای اسلامی
انتخاب شهید پاکنژاد به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی نشان از پایگاه قوی مردمی ایشان داشت؛ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و کسب ۴۰ هزار رای قابل توجه، دکتر پاکنژاد به مجلس راه یافتند رایی که توانست از مردم اخذ کند تا دوره چهارم مجلس که برادر ایشان از حوزه یزد کاندیدا شده بودند، هرگز تکرار نشد. هر چند مسئولیت جدید ایشان زمان زیادی طول نکشید و ایشان در عملیات بمبگذاری حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه به شهادت رسیدند.
تلاش برای تربیت فرزندان
زهرا سیمیندخت در شرایطی همسر خود را از دست داد که آخرین فرزندشان یعنی حوریهسادات تنها ۷/۵ ماهه بود. بار سنگین زندگی و نگهداری از فرزندان فشار زیادی به این بانو وارد کرد. ایشان برای سهولت در امور روزمره فرزندانش، رانندگی را آموخت و فرزندان شهید را به بهترین شکل تربیت کرد که امروز مایه مباهات مادر و خانواده شهید پاکنژاد هستند.
بخش نظردهی بسته شده است..