هدیه لبخند به لب های خموش
جوانان بشردوست کانون دانشجویی هلال احمر دانشگاه علم و هنر یزد طی یک اقدام بشردوستانه و منحصربه فرد به مناسبت هفته ملی کودک در محل بیمارستان شهید صدوقی (ره)(موسسه محک بیماران کودک سرطانی) حاضر شده و لحظات شادی را برای آنان رقم زدند .
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اخبار یزدی ها( یزدی نیوز) به نقل از روابط عمومی جمعیت هلال احمر استان یزد / اعضا کانون دانشجویی هلال احمر دانشگاه علم و هنر استان یزد بمناسبت هفته کودک در اقدامی بشر دوستانه و منحصر به فرد با کودکان سرطانی دیدار کردند.
هفته کودک بود و با گذشت برنامه ها و فعالیتهای پرشور این هفته در حال تهیه خبر بودم که توجه ام به یک برنامه زیبا و بشردوستانه که توسط اعضا کانون دانشجویی هلال احمر استان یزد برگزار شده بود جلب شد و وقتی تصاویر آن را دیدم ناخودآگاه تصمیم گرفتم گزارشی از این برنامه را بنویسم و طی برقراری تلفن و وعده حضوری با دبیر کانون دانشجویی هلال احمر این دانشگاه جناب آقای علیرضا کشاورز که خودش از عضو جوانان و نجاتگر هلال احمر نیز میباشدجزییات برنامه را از اول و تا انتها را گرفتم و گزارشی از آن تهیه کردم.
حال خوبی است کمی ، مشق محبت کردن و بذر امید به دل پاشیدن
اوایل هفته بود که در کانون دانشجویی با اعضا کانون و بچه ها جلسه گرفتیم که که در این هفته کودک چه کاری انجام دهیم و هرکس ایده و نظری را داد تا اینکه با پیشنهادات دوستان به این نتیجه رسیدیم که دیدار با کودکان سرطانی داشته باشیم چون سال قبل نیز با برپایی نمایشگاه نقاشی و کسب درآمد از آن توانستیم تقریبا ۳ الی ۴ میلیونی را به آنان اهدا کنیم .
روز شنبه بود که موضوع را با مسئول جوانان هلال احمر شهرستان یزد مطرح کردم و از کلیات جلسه ای که با اعضا داشتیم آن را بیان نمودم و با استقبال ایشان همراه شد و قرار شد هماهنگی لازم را برای این دیدار انجام دهند.
دلم طاقت نیاورد و همان روز بعد از صحبت با مسئول جوانان خودم به موسسه محک رفتم و ساعتی منتظر شدم تا مسئولی بیاید و بتوانم موضوع را با آنان مطرح کنم که در این لحظه متوجه آمدن پدر یکی از بچه های موسسه شدم که درخواست کمک از آنان داشت ناخودآگاه یه حس عجیبی در دلم افتاد و رغبتم جهت دیدار با کودکان بیشتر شد بالاخره جناب عبقری یکی از مسئولین موسسه تشریف آوردند و موضوع را با ایشون در میان گذاشتم که بسیار خوشحال و استقبال کردند و قرار شد توسط هلال احمر شهرستان هماهنگ و بتوانیم از این کودکان سرطانی که در بیمارستان شهید صدوقی بستری بودند دیدار داشته باشیم.
خوشحال بودم که توانستم موافقت رو بگیرم و سریع خود را به کانون دانشگاه رساندم و موافقت را به بچه ها گفتم همه خوشحال از این دیدار بودند و حس عجیبی در چهره تک تک اعضا کانون موج میزد .
مجوز دیدار صادر شد و پس از ان دنبال این بودم که چه برنامه هایی را بتوانیم با این کودکان اجرا کنیم بعد از کلی فکر و ایده و نظرات دوستان قرار شد یه گروه نمایشی همراه با برپایی ایستگاه نقاشی و هدایایی ناقابل لبخند را به لب های خموش آنان ببخشیم .
سپس با هماهنگی لازم که توسط مسئول جوانان هلال احمر شهرستان یک گروه نمایشی را و سفارش شیرینی (شیرینی کودکان سرطانی مخصوص و خاص هست) و توسط چند تن از اعضا خواهر کانون که در خوابگاه با هنر دست خود هدایایی را آماده کرده بودند همه و همه آماده این دیدار شیرین و مهیج بودیم.
حال خوبی است راه رفتن زیر چتر … زیر باران امید…
روز موعود فرا رسید و ساعت ۹ صبح بود که به محل دیدار رسیدیم . بچه ها از یه طرف شور و شوق داشتن و از یک طرف نگرانی و استرس. از راهروهای تو در تو بیمارستان رد شدیم و از پله ها بالا رفتیم و به بخش اطفال رسیدیم . داخل بخش شدیم و هماهنگی ها انچام شده بود با کمک بچه ها و نیروهای بخش سریع محل را برای اجرای برنامه آماده کردیم و همه چیز آماده شروع بود
بچه ها آمدند یک حس و اضطراب عجیبی در چهره تک تک اعضا دیده میشد واقعا وصف کردن آن از زبان من انجام شدنی نیست مراسم را با اجرای نمایشی توسط گروه نمایش شروع و یک برنامه شاد را برایشان اجرا کردند و اینجا بود که واقعا به حقیقت دنیا با لبخند کودکان زیباست پی بردم اشک در چهره همه مشاهده میشد و همه اعضا هرکدام با بچه ها بودند و درکنار آنان به شادی میپرداختند و در شادی انان شریک بودند .
تجسم خاطره رفتن دوست
بعد اجرای مراسم همه بچه های ما دست به کار شدن و با برپایی ایستگاه نقاشی و مسابقه نقاشی بین انان برگزار کردند نقاشی هایی که با کمک اعضا کانون ، کودکان آنها را ترسیم میکردند و درختان ارزو خود را میکشیدند
کودکان مبتلا به سرطان که اکثرا کلاهی برسرشان بود و بدین وسیله سرهای بی موی خود را پوشانده بودند با شوق و علاقه خاصی نقاشی می کشیدند یکی از آنها نیمی از کاغذ را به رنگ سبز درآورد و بر روی این فضای سبز درختی کشید و تنه آن را قهوه ای و دیگر شاخه و برگ آن را رنگ نکرد و در پای این تک درخت هم شاخه گل قرمزی کشید و بالای برگه نقاشی خود نوشت کودک مبتلا به سرطان.
دیگر کودک سرطانی در این موسسه که اسمش نازنین زینب بود در این برنامه حضور گرم و صمیمی داشت که باعث به وجود اوردن حس عجیبی شد .
داستان به اینگونه بود که در این ساعت برگزاری برنامه موقع درمان بعضی از کودکان بود . نازنین زینب از بدو ورود ما و اجرای برنامه با شور و اشتیاقی خاص امده بود و شادی این کودک همه رو به خود جلب کرده بود که نوبت درمان نازنین میرسد و پدرش از راه میرسد برای بردنش جهت درمان ، او گریه کنان از جمع ما رفت و یه جوی خاص همه را فرا گرفت برنامه ما ادامه داشت و هرکدام از کودکان در کنار اعضا کانون مشغول نقاشی کشیدن بودن که همه نگاه ها بسمت راهرو رفت و نازنین زینب با حالتی خاص و کودکانه خود به جمع ما بازگشت و درخواستی داشت آن هم کشیدن نقاشی بود بچه ها وسایل را برایش آماده کردند و او مشغول نقاشی کشیدن شد که مادرش ازش پرسید چه کشیدی که او در جواب گفت : من حضرت رقیه را کشیدم چون ایشان را دوست دارم که با گفتن این جمله او اشک در چشمان همه جاری شد .
نوبت بریدن کیک شد و این حس شادی را بین همه کودکان تقسیم کردن . کیک را اوردند و با بریدن ان و تقسیم ان بین کودکان شادی برنامه دوچندان شد و من هم در این لحظه موقعیت را مناسب دیدم تا کادوهایی را میان کودکان تقسیم کنم و با کمک دیگر اعضا کانون این کادوها را میان کودکان تقسیم کردیم
خیسی گونه احساس
همین که کار تقسیم کادوها تمام شد گفتن یک جمله درد سنگین و بغضی را در میان همه بوجود اورد و ان هم وقت تمام است و بچه ها باید برای درمان به اتاق های خود بروند .
بغض چندتن از بچه ها ترکید و گریه کنان هر کدام بسمت گوشه ای از سالن رفتند و نگذاشتند که بچه ها گریه هایشان را ببینند بچه ها رفتند و باهاشون خداحافظی کردیم
همه گیج بودیم و پر از غم و راه خروج را به سختی پیدا کردیم و این حس باعث شده بود که اصلا نفهمیم که مسیر خارج شدن از بیمارستان کجاست
بالاخره دیدار تمام شد و تو مینی بوس بودیم و هرکس در حس و حال خودش بود من هم در فکری بودم که یک ایده خوب به ذهنم رسید و سکوت رو شکستم و گفتم بچه ها موافقید از الان در تدارک یک برنامه باشیم و ان هم جشن باشکوه در ۱۷ بهمن که روز سرطان هست و درآمد آن را به این کودکان اهداء کنیم و لبخندی دیگر را بر لبان آنان ببخشیم همه موافقت کردند و از همان روز قرار شد تا کارهای را برای برگزاری این جشن باشکوه را انجام دهیم.
(از زبان من )کاش وقتی یک کودکان سرطانی را میدیدیم به ظاهر آن دقت نمیکردیم و حرف درونشان را نیز می شنیدیم ، میشود گفت که شاید حرف دل کودک چنین باشد که دور از واقعیت هم نیست و چنین است :
گفتن حرف دل سخته و به زبان آوردن آن خیلی سخت تر ، هر آدمی وقتی که بزرگ میشه آرزوهای خیلی بزرگی داره و دوست داره که به هر طریقی بهش برسه، میدونین من هم خیلی آرزوها داشتم و دارم اما آرزوهای درونی من از چند سال پیش که باید بازی می کردم و مدرسه می رفتم و در آغوش دوستام و هم کلاسی هام می بودم، در بیمارستان و آغوش بیماری سپری شد.
آرزوهای من به زنده ماندن و زندگی کردن تبدیل شد و امیدم تبدیل شد به حسرت، به خواستن، به کمک و یاری، به دیدن گریه های مادرم، دست به دعا بودن پدرم و مادرم، به خوب شدن رگ های دست و پاهایم، به خون گرفتن و پلاکت گرفتن، به بالا رفتن تب و لرزهایم، به گرفتن داروهایی که از شنیدن اسم داروها حتی درونم خالی می شود.
آری آرزوهای من روی تخت بیمارستان به امید شنیدن یک حرف دکتر مهربانم خلاصه شده ترخیصی، ترخیصی. آرزوی من اینه که دیگه موهام نریزه، کلاه نذارم و دوباره به جمع دوستانم برگردم، از دست داروهای لعنتیم خلاص شوم، گریه های مامانم رو نبینم، تلاش پدرم را برای خرید داروها نبینم. نگرانی خواهر و برادرم که هر دوی آنها فدای من شدند و مدت طولانی بی مادری را تحمل می کنند را دیگر نبینم.
شاید این دو بیت شعر نیز شرح حالی از وی باشد:
فلک را دفترم اینگونه هم زد که اوقات خوشم را او به هم زد
الهی ای فلک چرخت نگردد که چرخ آرزوهایم به هم زد
در پایان گزارش مصاحبه کوچکی را با دبیر کانون دانشجویی جمعیت هلال احمر دانشگاه علم و هنر استان یزد انجام دادیم که اینگونه است :
علیرضا کشاورز ۸ سال سابقه فعالیت در هلال احمر و حوزه جوانان را در کارنامه خود دارد . او میگوید : به خود میبالم از عضویتم در هلال احمر و تا آخر عمر هم عضو خواهم بود .
دو سالی هست که وارد کانون دانشگاه شدم که پس از فعالیت ها دبیرکانون دانشجویی هلال احمر دانشگاه شدم و در این کار دو هدف اصلی داشتم یکی اینکه هر خانواده یک امدادگر داشته باشد که با برگزاری دوره های آموزشی امدادی در دانشگاه سعی میکنم تاثیر کوچکی در رسیدن به این هدف بزرگ را داشته باشم و دیگر هدف خودم انجام کارهای بشردوستانه که هرسال با برگزاری چندین برنامه بتوانم در این هدف نیز موثر باشم که یکی از این برنامه ها همین دیدار با کودکان سرطانی بود
همچنین قصد داریم در این هفته که هفته سلامت زنان میباشد سمینار تخصصی سلامت زنان را برای اعضا کانون دانشجویی هلال احمر دانشگاه برگزار کنیم
در پایان از همه مسئولین دانشگاه و هلال احمر شهرستان یزد و علی الخصوص مسئول جوانان جمعیت هلال احمر شهرستان یزد که با همکاری و در برگزاری این چنین برنامه ها همیاری نمودند تشکر و قدردانی کنم
تهیه گزارش: محمد مهدی اقبالی عضو جوان و نجاتگر استان یزد . تفت
بخش نظردهی بسته شده است..