کیاررستمی در یزد

ده سال پیش به بهانه ی یک دوره از آثار عباس کیارستمی دو روز در یزد به دعوت اداره  کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان میزبانش بودیم. او را بردیم کوچه های یزد را ببیند شاید وسوسه شود فیلمی در یزد بسازد. خیلی آسوده گفت که جغرافیای ذهن من نمودش را در طبیعت شمال و کردستان پیدا می کند، نه در این کوچه های تنگ و میان این آجرها و خشت ها. در یک کوچه ی خشت و گلی جایی که زنی با چادر سیاه داشت می پیچید تا از دید خارج شود دوربین را از دست یکی از همراهان قاپید و عکس گرفت. بدن زن از کادر بیرون رفته بود و فقط چادر مانده بود.
من دو روز دقیقه به دقیقه با او بودم. به رغم آن چه شنیده بودم ذره ای تکبر آزار دهنده یا ادا و اصول در کارش نبود. رها و در صلح با خود.
مجله ای را که برای یادبود او درست کرده بودیم گرفت و طی دو ساعت خواند، با آن که می گفت شب قبل اصلا نخوابیده. گفت در نگاه جوان های یزدی چیزهایی را از سینمایش کشف کرده که در نقدهای متصنع منتقدان پایتخت تاکنون ندیده. خندید و گفت تهران جای بچه پرروهاست. حیف شد رفت. کمتر کسی را در معاصران می توان چون او سراغ گرفت که چنین حسی از زندگی و رهایی داشته باشد. گفته بود دیگر فیلمی به جشنواره ها نخواهد داد. وقتی فیلم تازه اش را به ونیز داد از او پرسیدند چه شد که چنین کرده و حرفش را تغییر داده؟ خیلی سبک بار گفت فقط احمق ها حرفشان را تغییر نمی دهند.

امیرحسین جلالی

بخش نظردهی بسته شده است..